بچه‌هایی هستند که از دست رفته‌اند،‌ بچه‌هایی هستند که هنوز می‌شود برایشان کاری کرد

بچه‌هایی هستند که از دست رفته‌اند

علی‌رضا شیرازی، وبلاگ‌نویس

در حالی که پس از پیاده روی از کوچه ای  رد می شدم که  زمینی خالی در دیدم که محل جمع شدن زباله گرد ها بود. این بچه ها معمولا تیمی کاری می کنند،‌ ساعت آمد و رفت و کاری که می کنند و جایی که باید جمع شوند از قبل معلوم می شود،‌ خیلی هایشان گروهی در خیابان ها حرکت می کنند و سطل های زباله را می گردند، حالا ساعت تمام شدن کارشان بود و نشسته بودند دور هم تا ماشینی که باید کسیه هایشان را ببرد،‌ از راه برسد. همان جا آتشی هم روشن کرده بودند و از دقایق آخر روز کاری شان استفاده می کردند،‌ اما آتش زباله های خیس،‌ دودی درست کرده بود که تمام کوچه را پر کرده بود و بوی بدش خیابان را هم برداشته بود.  این وسط آقایی از اهالی محله جلو آمد که به این بچه ها اعتراض کند،  اما نتیجه چه شد؟  پسربچه ها شروع کردند به دعوا کردن با مرد،‌ من که جلو رفتم تا از آن آقا دفاع کنم هم درگیر شدم و این وسط دو تا مشت هم حواله من شد. پسربچه ها مرد را زمین انداخته بودند و دق و دلی خستگی روزانه شان را سر او در می آوردند،‌ این وسط چند نفری هم که از محله رد می شدند شروع کردن به فحاشی به من و آقایی که زمین افتاده بود. دعوا که جدی شد خواستم به پلیس زنگ بزنم اما کامیون بدون پلاک سر رسید و بچه ها را برداشت با خودش برد!‌ من و آن مرد کتک خورده ماندیم زیر باران.

این بچه ها که بودند؟ مال کجای شهر بودند؟ از کدام شهر به تهران آمده بودند؟ نمی دانم،‌ اما فکر نمی کنم هیچ کدامشان می خواستند که کارشان به این جا برسد،‌ به این جا که صبح تا شب تا گردن توی زباله ها باشند و بعد هم تحت تاثیر احساس نا امنی مدام شان به هر اعتراضی با مشت و لگد جواب بدهند و دعوا کنند. ما می توانستیم جلو این بچه ها بگیرم؟ می توانستیم حال این بچه ها را خوب کنیم؟ می توانستیم نگذاریم این وضعیت امروز و آینده این بچه ها باشد؟‌ نمی دانم. نمی دانم برای بچه هایی که الان توی خیابان هستند چه کاری می شود کرد. اما شاید بشود برای بچه هایی که هنوز به این روز نیافتاده اند کاری کرد.  شاید بشود.

نوشته های مرتبط